پادگان آقا مهدی ...آرام هست و ساکت ...زنده هست واین را با همه ی
وجودت می توانی احساس کنی .نفس هایش صورتت را نوازش
خواهد داداگردلت را بسپاری به تنهاییش .
شب هایش همه پادگان است...اگرشلمچه را باغروبش می شود
شناخت پادگان را هم با شبهایش می شود لمس کرد...
زمینش می تپد
آهسته اما همیشه..
.صدای قدم های آقا مهدی و
همه ی بچه هایش را به یادگار در سینه اش نگه داشته است.
کعبه اش چادر سردار است.حسینیه اما انگار کربلاست.
صدای عزاداری بچه های لشکر هنوز می آید:
حسینه یرلر آغلارگویلر آغلار...
مزار شهدای گمنامش که بروی آسمان خیلی خیلی
به زمین نزدیک است،کافی است دستت را دراز کنی کنار
در ورودی پادگان که می رسی انگار خودسردار آمده پیشواز ...
حواست باشد!نکند سلام آقا مهدی را نشنوی...
برچسبها: دفاع مقدس , شهید , مهدی باکری,